معنی طاقچه بالا
حل جدول
لغت نامه دهخدا
طاقچه. [چ َ / چ ِ] (اِ مصغر) مُصغر طاق. (آنندراج). طاق خرد. طاقی زیرِ رَف. قسمتهای کوچک فرورفته در دیوار اطاق و جز آن که برای نهادن اشیاء و اسباب خانه سازند. جائی برای نهادن اشیاء و مایحتاج فرودتر از رف بر دیوار. رَف ِ کوتاه. جائی در کمر دیوار اطاق که چیزها در آن نهند.جای آوند و دیگر چیزها که در اطراف اطاقها میسازند.و مجازاً بر خم ابرو نیز اطلاق شده است:
از طاقچه ٔ دو نرگس مست
بر سفت سمن عقیق می بست.
نظامی.
طاقچه ٔ قدر او طاق سپهر بلند
باغچه ٔ بزم او باغ بهشت برین.
سلمان ساوجی.
صفحه ٔ قدر ترا طاقچه طاق فلک
گلشن بزم ترا باغچه خلد برین.
سلمان ساوجی.
- امثال:
دلش طاقچه ندارد، که راز خویش نگه نتواند داشت. که هر چه درد دل دارد گوید.
طاقچه پوش
طاقچه پوش. [چ َ / چ ِ] (نف مرکب، اِ مرکب) جامه ای که کف طاقچه را بدان میپوشیدند و اعیان و توانگران طاقچه پوش عروس را از زر خالص میکردند.
طاقچه داش
طاقچه داش. [چ َ] (اِخ) دهی ازدهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 50هزارگزی شمال مشکین شهر و 50هزارگزی شوسه ٔ گرمی اردبیل. کوهستانی معتدل. با 82 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
مترادف و متضاد زبان فارسی
فارسی به عربی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرورفتگی در دیوار برای گذاشتن اشیا، طاق،
فرهنگ فارسی هوشیار
معادل ابجد
152